این روزها با گسترش دامنه پذیرش شبکههای اجتماعی و موبایلی از سوی لایههای مختلف اجتماعی، بررسی آسیبها و فواید این شبکهها بسیار مطرح بوده است. اینکه این شبکهها چه تاثیری در جامعه هدف دارند و استفاده صحیح از آنها چه معنایی دارد و اینکه نقض حریم شخصی در این رسانهها تا چه حد درست و یا نادرست است، موضوع گفتوگوی ما با دکتر اسماعیل قدیمی بوده است.
این روزها با گسترش دامنه پذیرش شبکههای اجتماعی و موبایلی از سوی لایههای مختلف اجتماعی، بررسی آسیبها و فواید این شبکهها بسیار مطرح بوده است. اینکه این شبکهها چه تاثیری در جامعه هدف دارند و استفاده صحیح از آنها چه معنایی دارد و اینکه نقض حریم شخصی در این رسانهها تا چه حد درست و یا نادرست است، موضوع گفتوگوی ما با دکتر اسماعیل قدیمی بوده است. وی معتقد است با توجه به اینکه در این رسانهها کاربر نقش فعالی در تولید محتوا دارد، بنابراین میتوان اذعان کرد این نسل از رسانهها تأثیرگذاری زیادی دارند و همین موضوع لزوم توجه به آموزش و فرهنگسازی در این حوزه را بیش از پیش میطلبد.
وی همچنین تاکید دارد برای مقابله با تضاد فرهنگی که ممکن است از طریق این شبکهها در جامعه با آن مواجه شویم ناچاریم در عرصه فرهنگی از مزیت رقابتی برخوردار باشیم. شاید بهنوعی میتوان گفت امروزه حذف و سانسور راهحل خوبی برای مقابله با این بعد از تأثیر رسانهها نیست. گفتوگوی کامل ما را با دکتر اسماعیل قدیمی در ادامه میخوانید.
برای بررسی تأثیر، آسیب و فواید این شبکهها نیاز داریم تا از کارکرد آنها آگاهی داشته باشیم. بهعنوان سؤال اول؛ کارکرد شبکههای موبایلی مثل واتساپ و تلگرام و … چیست؟ این شبکهها بهطور اخص چه کارکردی در ایران دارند؟
اگر برخلاف معمول از منظری پانورامایی (سراسرنما) به وسایل ارتباطی و فناوریهای اطلاعاتی نگاه کنیم، مشاهده میکنیم که کارکردهای رسانهها نامحدودند؛ زیرا آنها با دنیای ذهنی و مناسبات پیچیده اجتماعی ما سروکار دارند، بنابراین هیچکس نمیتواند تأثیرات آنها را بر ذهن و مناسبات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بهصورت کامل تخمین بزند. با این وجود، هارولد لاسول و چارلز رایت کارکردهای خبری، تفسیری، آموزشی و تفریحی آنها را مطرح کردهاند. البته میتوانیم کارکردهای کنترل، مبادله، اقناع، اجبار، نفوذ، همبستگی و مانند اینها را به این شبکهها نسبت دهیم.
در ایران بیش از ۴۰ میلیون نفر از اینترنت و نزدیک به ۱۴ میلیون نفر از تلگرام استفاده میکنند. به نظر میرسد ایرانیها از این وسیلهها بیشتر برای سرگرمی، شایعه، تبادل اطلاعات و عقیده و ابراز مخالفت نسبت به سیاستهای جاری در کشور و گاه طرح تابوها، مسائل دینی و امور جنسی و… استفاده میکنند. بهطور اجمال میتوان ادعا و فرض کرد که استفاده ایرانیان از این رسانهها پیرامون مسائل گوناگون روز از اقتصادی گرفته تا سیاسی و تجاری و … به شکلی متنوع باشد؛ اما همچنین به نظر میرسد که با وجود تأثیرات مثبت، این استفادهها چندان هم خلاقانه، مقرون بهصرفه و پیشبرنده نیازهای واقعیشان نباشد. اکثریت کاربران آموزش لازم را ندیدهاند و آگاهی لازم و کامل قابلیتهای این وسایل ندارند. با این وجود، تعداد زیاد کاربران و شدت مبادله و وقت زیادی که صرف میشود، قابل توجه و تحقیق است. بهعلت فقدان پژوهشهای مستمر، تأثیرات این وسایل بر روحیه و رفتار مردم هنوز بهطور کامل شناخته شده نیست.
این رسانهها میتوانند به سبک زندگی مردم شکل بدهند و از طریق نشان دادن موقعیتهای اجتماعی به مردم بگویند چگونه باید رفتار کنند.
آیا میتوان بهطور مطلق از تأثیر خوب و بد این شبکهها صحبت کرد و آیا ارزشگذاری رسانههای جمعی میتواند مفید و راهگشا باشد؟
خوبی و بدی واژههایی هستند که قضاوت اخلاقی و ارزشی ما را نشان میدهند. یک رسانه یا ابزار ارتباطی به خودی خود، ارزشپذیر نیست. انسانها و اجتماعات انسانی، ارزش را خلق میکنند؛ بنابراین ارزشها در بستر فرهنگی مطرح میشوند و مردم هر کشوری براساس ارزشهای فرهنگی خود از این ابزارها استفاده میکنند و استفادهشان بر اساس آنها، خوب و بد تلقی میشود. اگر یک کاربر از این ابزار مطابق میل جامعه استفاده کند، میگویند استفاده خوب و اگر هنجارشکنی و تابوشکنی کند میگویند این ابزار را به روش بد بهکار برده است.
اگر پدران و مادران و مؤسسات ناظر جامعه خواهان استفاده خوب به معنای آنچه که در بالا ذکر شد، هستند باید سطح و کیفیت آموزش و نظارت وکنترل خود را بالا ببرند. از طرف دیگر تأثیر آنها بهنحوه استفاده کاربر و شخصیت و موقعیت اعتقادی و اجتماعی او بستگی دارد. آگاهی و سواد رسانهای و شناخت کاربران از قابلیتهای آن و نیز راهبرد و برنامه آنها برای استفاده، تعیینکننده کیفیت استفاده است. بحث دیگر این که باید از ابعاد تأثیر هم صحبت کنیم. این ابعاد عبارتاند از سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی، نهادی، سازمانی، شخصیتی، روحی و روانی، شیوه تعامل افراد، نحوه مبادله افکار و … . این تأثیرات، پیچیدگیهای زیادی دارند. تأثیرات رسانههای اجتماعی مثل همه رسانههای همگانی در درازمدت مشخص میشوند.
تفاوت این شبکهها با رسانههایی مثل تلویزیون و روزنامه این است که تعاملیاند و کاربران عامل ارتباط هستند نه یک سازمان مثل صداوسیما؛ بنابراین، این رسانهها بهعلت نقش فعال کاربر در تولید محتوا تأثیرگذاری زیادی دارند. از سوی دیگر، این رسانهها ویژگی شبکهای دارند، یعنی تأثیرگذاری و تأثیرپذیری افراد در چرخه و حلقهای از افرادی شکل میگیرد که یا یکدیگر را میشناسند و یا با یک واسطه با یکدیگر آشنا میشوند و بنابراین با ایدههای نو و گرایشهای جدید هم آشنا میشوند. در اینجا یک اتفاق میافتد. تعاملی پیچیده از دیدگاهها و نظرات مخالف و موافق، قدیمی و جدید رخ میدهد. همافزایی و یا تضاد و تشدید مخالفت یا موافقت ممکن است، رخ دهد. سرانجام این که ساختار گروهها و فلسفه تأسیس آنها و سطح سواد و منش طبقاتی و … در نحوه تأثیرشان مؤثر است.
آیا استفاده صحیح از این پیامرسانها تعریف شدنی است؟ چطور میشود مردم را به استفاده صحیح از این پیامرسانها هدایت کرد؟ نقش دولت و حکومت در این هدایت چیست؟
آموزش. تنها راه استفاده عقلانی، یاد دادن و یادگیری است. آموزش در مهدکودکها، کودکستانها، دبستانها، دبیرستانها و دانشگاهها. آموزش در حوزههای علمیه و مساجد و خلاصه در خانهها. آموزش در ادارات و هرجایی که بشود نحوه استفاده از آنها را آموزش داد. مهمترین رکن آموزشی استفاده از این رسانهها، رسانههای همگانی مثل صداوسیما، مطبوعات، مجلات و پایگاههای خبری هستند.
استفاده صحیح یعنی استفاده اخلاقی و دارای ارزش افزوده؛ یعنی استفادهای که به پیشرفت فکری و مادی و معنوی و توسعه تعاملات برای بهینهسازی شیوههای زندگی بینجامد. استفاده صحیح از این ابزارها را میشود از طریق رهبران فکری، استادان دانشگاه، رسانهها و خود همین شبکهها و با هماهنگی مدیران گروههای این شبکهها به کاربران یاد داد. دولت و حکومت نقش کلیدی دارند. آنها باید ساختارهای آموزشی لازم را تقویت و یا ایجاد کنند. بودجه لازم، محتوا و منابع انسانی و کادر آموزشی و برنامههای آموزشی موردنیاز را تأمین کنند.
آیا میشود از این رسانههای اجتماعی برای کنترل اجتماعی استفاده کرد؟ اگر جواب مثبت است چگونه؟
بله، همانطور که پیشتر اشاره شد رسانههای جمعی و شبکههای اجتماعی وسیلههای کنترلی بهشمار میآیند. رسانههای جمعی نسل اول مثل مطبوعات و نسل دوم دوم یعنی رادیو و تلویزیون به میدان آمدند تا با تولید انواع برنامهها و محتواهای اطلاعاتی از سوی گردانندگان، جهت فکری مردم و اینکه به چه چیزی و چگونه فکر و مطابق خواست حکومت عمل کنند، تعیین شود؛ این یعنی کنترل مستقیم. نسل سوم این رسانهها مثل اینترنت (یا وب ۱) این کنترل را دشوار کرد. چون این نسل ساختار ارتباطی شبکهای را خارج از کنترل مستقیم حکومت خلق کرد و به کاربران اجازه داد تا خارج از جریان اطلاعات رسمی، بهصورت تعاملی و مستقلاً کسب اطلاعات کنند؛ اما در این رسانهها هم باز سازمانهای دولتی و رسمی میداندار تولید و پخش اطلاعات هستند و از طریق نرمافزارهای خاص و رمزگشایی، محتواهای مغایر با اهداف و احتمالا مجرمانه را شناسایی و با عوامل آن برخورد میکنند؛ اما در نسل چهارم یا رسانهها و شبکههای اجتماعی، کارکرد کنترلی رسانه برای دولتها با یک چالش بزرگ روبهرو میشود؛ یعنی میداندار این رسانهها کاربران هستند، نه مقامات و مؤسسات دولتی و حکومتی.
افزون بر این، کشورهای جهان سوم با یک چالش دیگر هم روبهرو هستند، چون سرورها در خارج از حیطه کنترل آنهاست، آنها نمیتوانند از طریق کنترل غیرمستقیم به کنترل جامعه و اطلاعاتی که میان مردم ردوبدل میشود مبادرت ورزند. در واقع، این رسانههای اجتماعی بهنوعی ابزار جاسوسی کشورهای بزرگ محسوب میشوند. این کشورها با تحقیق بر روی محتواهای رسانهای میتوانند به شناسایی گرایشهای مردم یک کشور پی ببرند و برای دیپلماسی رسانهای خود برنامهریزی کنند؛ بنابراین، همه نسلهای رسانههای جمعی، در عین حال، ابزارهای کنترلی و جاسوسی هم محسوب میشوند.
چقدر این پیامرسانها میتوانند در توسعه فرهنگ سیاسی نقش داشته باشند؟
اگر از این رسانهها هوشمندانه و آگاهانه استفاده شود و ظرفیتهای آنها بهخوبی بهکار گرفته شود و مؤسسات دولتی و خصوصی اعتماد مردم را جلب کنند، میشود از این ابزارها برای بسیج عمومی و مشارکت اجتماعی و سیاسی استفاده کرد. راهکار این است که تحزب حرفهای جای تعاملات سیاسی آماتوری و جناحی را بگیرد. وقتی این کار انجام شد و از طریق سازوکارهای مردمسالاری، امکان انتخاب مردم افزایش یافت و ارتباطات سیاسی اقناعی جای رقابتهای ناسالم جناحی را گرفت و مرزبندی قدرت و سیاست و استقلال رسانهها و مقررات حمایتی مورد اجرا گذاشته شد، آنوقت مشارکت حداکثری و اقتدار حکومتی و دولتی حاصل میشود و همه ابزارها میتوانند مورد استفاده احزاب و سیاستمداران مورد قبول مردم قرارگیرند.
این رسانهها میتوانند از طرق مختلف به سبب دسترسی آسان و سرعت بالای تبادل اطلاعات در خدمت آموزش سیاسی و ارتقای فرهنگ سیاسی قرارگیرند؛ مشروط بر این که شرایط سیاسی که از آن سخن گفتیم فراهم باشد.
وضعیت آموزش و تربیت در این رسانهها در چه سطحی است؟
همانطور که گفته شد یکی از مهمترین کارکردهای این رسانهها آموزش و تربیت است. از طریق برنامههای آموزشی، سطح آگاهی مردم ارتقا پیدا میکند. مردم از طریق فیلم و سریالها با قهرمانان داستان همذاتپنداری میکنند یعنی خود را در جای آنها قرار میدهند و از نظر روانی آماده تقلید میشوند. مردم سعی میکنند از هنرپیشهها و هنرمندان و قهرمانان فیلمها تقلید کنند و الگوی رفتاری بهدست آورند. این رسانهها میتوانند به سبک زندگی مردم شکل بدهند و از طریق نشان دادن موقعیتهای اجتماعی به مردم بگویند چگونه باید رفتار کنند.
آنها میتوانند نیاز به موفقیت و زندگی بهتر را در افراد ایجاد کنند و افراد را برای رقابت آماده کنند. تقلید از هنرمندان و رهبران فکری و سیاستمداران نیز در فرایندهای تربیتی موثرند. درعین حال، مردم از طریق فرافکنی مثبت و منفی و نیز همانندسازی میتوانند رویههای رفتاری جدیدی را بهدست آورند و اصلاح رفتاری شوند. در فرایندهای آموزشی میشود به رفتار مردم جهت داد و آنها را به رفتار مدرن عادت داد. البته تبدیل عادات دشوار است و استمرار آموزشها و تربیت میتواند همراه با عوامل دیگر اجتماعی به ایجاد خلقوخوی جدید در مردم کمک کند.
شما موافقید که این رسانهها حریم خصوصی مردم را نقض میکنند؟
خیر؛ هرکسی میتواند از طریق حفظ اطلاعات شخصی، دستهبندی و پرهیز از اشتراکگذاری آنها با نامحرمان از حریم خود محافظت کند. مقوله امنیت در این شبکهها اهمیت زیادی دارد. آیا شما مجبورید اطلاعات محرمانه خود را در موبایل و لپ تاپ و وسایل الکترونیکی که بهخوبی از آن محافظت نمیشود، خود قرار دهید تا هکرها آنها را هک کنند و بربایند؟ مردم باید با فرصتها و تهدیدهای این رسانهها و مقوله محرمانگی در دنیای مجازی آشنا شوند. باید یاد بگیرند که چگونه اطلاعات خود را در قالب عکس، متن، صوت و فیلم و اشکال دیگر دستهبندی و از روشهای حفاظتی برای محافظت از آنها استفاده کنند. هرچه اطلاعات شما از ویژگیها و قابلیتها و تهدیدهای این رسانهها بیشتر باشد، استفاده از آنها امنتر خواهد بود.
برخی معنقدند وجود این شبکهها و عدم دسترسی و کنترل محتوای آنها رفتهرفته به تضاد فرهنگی منجر میشود. نظر شما در خصوص ابعاد فرهنگی این شبکهها و عدم انطباق آن با فرهنگهای رایج و یا شاید مقبول در جامعه چیست؟
فرهنگ به مجموعه آداب و رسوم، ارزشها و هنجارهایی اطلاق میشود که براساس آن به زندگی مردم معنا داده میشود. براساس ارزشها و هنجارهایی که از سوی نهادهای فرهنگی ساخته میشود مردم خود و محیط اجتماعی و طبیعی خود را تفسیر میکنند. بهعنوان مثال یک غربی از سبک زندگی یک برداشت دارد و یک ایرانی، برداشتی دیگر. طرز رانندگی ما و برداشت ما از خانواده و همسر و طرز لباس پوشیدن ما، عبادت ما و همه اینها از فرهنگمان سرچشمه میگیرند. حالا همین را در شبکههای اجتماعی درنظر بگیرید. مردم در این شبکهها همان تفسیرهای بیرونی از زندگی خود را به نمایش میگذارند؛ اما یک اتفاق دیگر میافتد.
مردم میتوانند از منابع خارجی هم الگو بگیرند و در این شبکهها به میل خود از آنها صحبت کنند. پس ممکن است که بر اثر تأثیر گرفتن از سبکها و الگوهای فرهنگی خارجیها دچار تحول فکری شوند و بهمرور زمان با فرهنگ خودی زاویه پیدا کنند. پس مشکل اصلی ضعف نهادهای فرهنگی است که قادر نیستند به بازتولید ارزشهای خودی در شرایط جدید و تجدیدنظر در ارزشهای سنتی براساس نیازهای جدید بپردازند. آنوقت تضاد فرهنگی بهوجود میآید.
راه حل چیست؟ این که دانشگاهها و مراکز فرهنگی کار تحقیقی کنند و به سؤالات مردم پاسخ داده و به فرهنگی خودی سروسامان بدهند و از نظام ارزشی بازتولید شده جامعه با قوت دفاع کنند؛ اما یادمان باشد که باید در عرصه فرهنگی از مزیت رقابتی برخوردار باشیم وگرنه مردم به سوی ارزشهای خارجیها گرایش پیدا میکنند.