گفتگو با ناصرعلی سعادت رییس سازمان نظام صنفی رایانهای کشور
جريان استارتاپی کشور تبزده است
همزمان با افزایش فعالیت شرکتهای استارتاپی در یک سال اخیر، دیدگاههای مختلفی در خصوص رشد و حضور این شرکتها در فضای کسبوکار کشور و سرمایهگذاری بر روی آنها شنیده میشود. آشنایی با نظریهها و افکار متفاوت صاحبنظران و کارشناسان در این زمینه جالبتوجه است.
ناصرعلی سعادت، رئیس سازمان نظام صنفی رایانهای کشور که یکی از نخستین و قدیمیترین کارآفرینان حوزه فناوری اطلاعات نیز هست میگوید که دولت باید حمایت خود را نثار شرکتهای متوسط و کوچکی کند که اکنون با مشکلات ریزودرشت در حال فعالیت هستند و با حمایت از آنها این فرصت را ایجاد کند تا خود این شرکتها جریان استارتاپی را حمایت کنند. درواقع بهجای دادن ماهی به شرکتهای استارتاپی، با یاددادن ماهیگیری، اکوسیستم کارآفرینی کشور را تقویت کند و این فضای تبزده استارتاپی را مدیریت کند.
این روزها همه در کشور در تلاشاند که استارتاپ راهاندازی کنند، با سرمایهگذاری از استارتاپ حمایت کرده و یا کارآفرینی را توسعه دهند. آیا شما هم قبول دارید که این جریان بیشتر شبیه یک تب است تا یک جریان ساختارمند؟
اینطور هم میشود به آن نگاه کرد؛ یعنی این جریان یک واقعیتی است که میتوان نام تب هم روی آن گذاشت اما این بخش، واقعیتی هم دارد یعنی توهم نیست و یک ذاتی وجود دارد که اکنون دچار تب شده است. اگر کمی از دور به قضیه نگاه کنیم شاید بهتر بتوانیم آن را بررسی کنیم.
من شخصاً کارم را اینگونه شروع کردم که در سال 63 و پس از انقلاب فرهنگی که دانشگاهها بازگشایی شدند بهاتفاق چند دانشجو پیش از همهچیز به دنبال ثبت یک شرکت رفتیم. آن زمان کسی این کار را به اسم استارتاپ نمیشناخت. ما اهدافی داشتیم و دورهم گرد آمدیم تا به آنها برسیم و این درواقع همان استارتاپ بود. سی سال پیش برای رسیدن به یک نوآوری و دسترسی و جستجوی یک منبع دانشی، کار دشواری پیش رو بود. بهویژه اینکه کشور را در شرایط جنگ هم قرار داشت. امروز اما در ایران طبق تجربه سیوچندساله من دسترسی به این منابع در زمان بسیار کوتاهی امکانپذیر است.
پس ما نمیتوانیم مسائل امروز را با روش دیروز حل کنیم چه در آیتی و چه در هر حوزه دیگر. صورتمسئله هنوز همان است که بود یعنی چند نفر میخواهند یک کار جدید راه بیندازند که ما در کشورمان به آنها میگوییم نوپا یا استارتاپ؛ البته بهنظر من واژه نوپا چندان هم مناسب نیست چون این افراد شهامت شروع یک کار را دارند که قدری فراتر از نوپا بودن است.
بازار این کار اکنون به بلوغ بیشتر، تقاضای بالاتر و رقابت شدیدتری رسیده است. پس مسئله ما هنوز شروع تجارت است اما پارامترها خیلی تغییر کردهاند؛ بنابراین نوآوری بسیار سختتر شده است. دلیل عمده آنهم وجود اینترنت است که دسترسی به منابع را آسان کرده و خیلیها به همان ایدهای میاندیشند که شما هم در ذهن دارید. در شرایط امروز باید استارتاپ را بهعنوان واقعیت بپذیریم و ببینیم که چگونه این مسئله روز دنیا را مدیریت کنیم.
سی سال پیش، ضوابط و شرایط حاکم، افراد یک گروه را ملزم به حضور در یک فضای مشترک میکرد تا بتوانند ضمن همکاری و برقراری ارتباط از امکانات سختافزاری محدود و گرانی که در اختیاردارند در کنار هم استفاده کنند اما اکنون باوجود دسترسی آسان به رایانه، اینترنت، ایمیل و دیگر ابزار این کار آسانتر شده است.
از طرف دیگر تعداد جوانان ما نیز امروز افزایش پیداکرده است. ما آن زمان 30 میلیون جمعیت داشتیم و اکنون 30 میلیون جوان جویای کار. در ضمن آن زمان صنعت آیتی شکل نگرفته بود و خیلیها آن را نمیشناختند و آیندهای برای یک تحصیلکرده رشته نرمافزار متصور نبودند. زمانی که من کار شروع کردم هنوز PC نبود و اواخر کار مین فریم بود؛ اما در حال حاضر رشتههای آیتی و مرتبط با آن فارغالتحصیلان زیادی در کشور دارد.
پس همه اینها را گفتم تا نتیجهگیری کنم که طبیعی است که همه این جریانات و پارامترها در کنار یکدیگر تب هم ایجاد میکند. جوان امروزی در بستر تکنولوژی دسترسی آسانی به اخبار دنیا دارد. وقتی خبر میرسد که برفرض واتس آپ با 19 میلیارد دلار توسط فیسبوک خریداریشده این جوانی که هنوز تجزیهوتحلیل درستی از بازار کشور ندارد، تازه فارغالتحصیل شده و تجربه کافی کسب نکرده است شاید با خود فکر کند که او هم میتواند در حد خودش یک زاکربرگ باشد و این تب به سراغش میآید.
جریانهای استارتاپی در همه دنیا تجارت جدیدی به وجود آورده است و همه بهنوعی در پی سرمایهگذاری در این بخش هستند. در کشور ما این جریان چگونه پیش میرود؟
سرمایهگذاران به این میاندیشند که اگر در استارتاپ سهامدار شوند با خریدوفروش یک تجارت نوپا میتوانند به سود کلان برسند. مدل بالغ شده این سرمایهگذاری در آمریکا اتفاق میافتد که فرد پس از موفقیت به بازار بورس را یافته و در آنجا نیز ارتقای مالی فراوانی کسب میکند اما این روند در ایران به گونه دیگری است.
در چرخه استارتاپی تعاریفی مثل سرمایهگذاران فرشته، سرمایهگذاری جسورانه یا خطرپذیر و شتابدهنده وجود دارند که هرکدام نقش و وظیفه خود را در این اکوسیستم ایفا میکنند. ما در کشور مدل دولتی شتابدهندهها را تحت عنوان مراکز رشد داریم. دولت در قانون مصوب میکند که حوزه آیتی یکی از مسائل مهم کشور است و باید به آن توجه شود و بعد هم با ایجاد چنین مراکز رشد سعی در اجرایی کردن این قانون خود دارد و اینگونه چتر حمایتی خود را میگسترد؛ اما این کار در آمریکا و اروپا در بخش خصوصی صورت میگیرد.
در بخش خصوصی، فایده و منفعت تجاری جای وظایف دولتی میگیرد. البته ما در حوزه این روزها همه در کشور در تلاشاند که استارتاپ راهاندازی کنند، با سرمایهگذاری از استارتاپ حمایت کرده و یا کارآفرینی را توسعه دهند. آیا شما هم قبول دارید که این جریان بیشتر شبیه یک تب است تا یک جریان ساختارمند؟
اینطور هم میشود به آن نگاه کرد؛ یعنی این جریان یک واقعیتی است که میتوان نام تب هم روی آن گذاشت اما این بخش، واقعیتی هم دارد یعنی توهم نیست و یک ذاتی وجود دارد که اکنون دچار تب شده است. اگر کمی از دور به قضیه نگاه کنیم شاید بهتر بتوانیم آن را بررسی کنیم.
من شخصاً کارم را اینگونه شروع کردم که در سال 63 و پس از انقلاب فرهنگی که دانشگاهها بازگشایی شدند بهاتفاق چند دانشجو پیش از همهچیز به دنبال ثبت یک شرکت رفتیم. آن زمان کسی این کار را به اسم استارتاپ نمیشناخت. ما اهدافی داشتیم و دورهم گرد آمدیم تا به آنها برسیم و این درواقع همان استارتاپ بود. سی سال پیش برای رسیدن به یک نوآوری و دسترسی و جستجوی یک منبع دانشی، کار دشواری پیش رو بود. بهویژه اینکه کشور را در شرایط جنگ هم قرار داشت. امروز اما در ایران طبق تجربه سیوچندساله من دسترسی به این منابع در زمان بسیار کوتاهی امکانپذیر است.
پس ما نمیتوانیم مسائل امروز را با روش دیروز حل کنیم چه در آیتی و چه در هر حوزه دیگر. صورتمسئله هنوز همان است که بود یعنی چند نفر میخواهند یک کار جدید راه بیندازند که ما در کشورمان به آنها میگوییم نوپا یا استارتاپ؛ البته بهنظر من واژه نوپا چندان هم مناسب نیست چون این افراد شهامت شروع یک کار را دارند که قدری فراتر از نوپا بودن است.
بازار این کار اکنون به بلوغ بیشتر، تقاضای بالاتر و رقابت شدیدتری رسیده است. پس مسئله ما هنوز شروع تجارت است اما پارامترها خیلی تغییر کردهاند؛ بنابراین نوآوری بسیار سختتر شده است. دلیل عمده آنهم وجود اینترنت است که دسترسی به منابع را آسان کرده و خیلیها به همان ایدهای میاندیشند که شما هم در ذهن دارید. در شرایط امروز باید استارتاپ را بهعنوان واقعیت بپذیریم و ببینیم که چگونه این مسئله روز دنیا را مدیریت کنیم.
سی سال پیش، ضوابط و شرایط حاکم، افراد یک گروه را ملزم به حضور در یک فضای مشترک میکرد تا بتوانند ضمن همکاری و برقراری ارتباط از امکانات سختافزاری محدود و گرانی که در اختیاردارند در کنار هم استفاده کنند اما اکنون باوجود دسترسی آسان به رایانه، اینترنت، ایمیل و دیگر ابزار این کار آسانتر شده است.
از طرف دیگر تعداد جوانان ما نیز امروز افزایش پیداکرده است. ما آن زمان 30 میلیون جمعیت داشتیم و اکنون 30 میلیون جوان جویای کار. در ضمن آن زمان صنعت آیتی شکل نگرفته بود و خیلیها آن را نمیشناختند و آیندهای برای یک تحصیلکرده رشته نرمافزار متصور نبودند. زمانی که من کار شروع کردم هنوز PC نبود و اواخر کار مین فریم بود؛ اما در حال حاضر رشتههای آیتی و مرتبط با آن فارغالتحصیلان زیادی در کشور دارد.
پس همه اینها را گفتم تا نتیجهگیری کنم که طبیعی است که همه این جریانات و پارامترها در کنار یکدیگر تب هم ایجاد میکند. جوان امروزی در بستر تکنولوژی دسترسی آسانی به اخبار دنیا دارد. وقتی خبر میرسد که برفرض واتس آپ با 19 میلیارد دلار توسط فیسبوک خریداریشده این جوانی که هنوز تجزیهوتحلیل درستی از بازار کشور ندارد، تازه فارغالتحصیل شده و تجربه کافی کسب نکرده است شاید با خود فکر کند که او هم میتواند در حد خودش یک زاکربرگ باشد و این تب به سراغش میآید.
جریانهای استارتاپی در همه دنیا تجارت جدیدی به وجود آورده است و همه بهنوعی در پی سرمایهگذاری در این بخش هستند. در کشور ما این جریان چگونه پیش میرود؟
سرمایهگذاران به این میاندیشند که اگر در استارتاپ سهامدار شوند با خریدوفروش یک تجارت نوپا میتوانند به سود کلان برسند. مدل بالغ شده این سرمایهگذاری در آمریکا اتفاق میافتد که فرد پس از موفقیت به بازار بورس را یافته و در آنجا نیز ارتقای مالی فراوانی کسب میکند اما این روند در ایران به گونه دیگری است.
در چرخه استارتاپی تعاریفی مثل سرمایهگذاران فرشته، سرمایهگذاری جسورانه یا خطرپذیر و شتابدهنده وجود دارند که هرکدام نقش و وظیفه خود را در این اکوسیستم ایفا میکنند. ما در کشور مدل دولتی شتابدهندهها را تحت عنوان مراکز رشد داریم. دولت در قانون مصوب میکند که حوزه آیتی یکی از مسائل مهم کشور است و باید به آن توجه شود و بعد هم با ایجاد چنین مراکز رشد سعی در اجرایی کردن این قانون خود دارد و اینگونه چتر حمایتی خود را میگسترد؛ اما این کار در آمریکا و اروپا در بخش خصوصی صورت میگیرد.
در بخش خصوصی، فایده و منفعت تجاری جای وظایف دولتی میگیرد. البته ما در حوزه فناوری اطلاعات، خروجی خوبی در مراکز رشد نداشتهایم. نمونههای موفقی هم که داشتهایم در بخش خصوصی شکلگرفتهاند.
وقتی دولت وارد کاری میشود و سرمایه ملی را به آن سمت میبرد دیگر بخش خصوصی جرئت ورود پیدا نمیکند چون واهمه شکست و ضرر دهی دارد. ازاینجهت که میداند یارای مقابله با منابع و امکاناتی را ندارد که در دسترس دولت است. با این اوصاف میخواهم این را بگویم که اگر دولت بهجای ایجاد و اداره مراکز رشد به بخش خصوصی کمک میکرد و زمین و سختافزار را در اختیار میگذاشت و مدیریت را به بخش خصوصی میداد، نتیجه بهتری حاصل میشد. اصل 44 هم همین را میگوید. وقتی بودجه و سرمایه ملی را به مراکز رشد میبرید، عملاً به بخش خصوصی میگویید که وارد نشود. این باعث موفقیت در صنعت آیتی نمیشود و من بهعنوان رئیس سازمان نظام صنفی و نماینده این صنف میگویم که جریان استارتاپی در کشور ما هم هست و هم نیست؛ یعنی ما چیزهایی به اسم مرکز رشد داریم که البته وجودشان خوب هم هست اما خروجی خوبی نداریم که پاسخی برای جوانان باشد. در مورد سرمایهگذاری جسورانه این موضوع قابلتوجه است که قوانین و آییننامهها متأسفانه در کشور ما کامل نیست و باید خلأهای قانونی خود را رفع کنیم و ازاینرو سرمایهگذاری جسورانهای که رسماً در صنعت آیتی روی دهد، نداریم؛ یعنی درواقع فرد با پول آیتی در بخشهای دیگر سرمایهگذاری میکند نه خود آیتی. چون فرد باور ندارد یا نگران است که پول خود را از دست بدهد. این صنعت به فضای شکلگیری سرمایهگذاری جسورانه نرسیده است و مثال روشن من این است که تا وقتی قانون کپیرایت نداریم آیتی جرئت رشد پیدا نمیکند. ما نمیتوانیم بگوییم که هم کپیرایت خوب است و هم بد و اینکه ما کپیرایت را برای نرمافزارهای خارجی رعایت نکردهایم به نرمافزارهای داخلی ما هم ضربه وارد کرده است. سرمایهگذار نباید نگران فضای ناامن سرمایهگذاری باشد.
در این تب امروزی سرمایهگذاری در استارتاپها که در کشور به راه افتاده است! عدهای با همان الگویی که در خارج از ایران دیدهاند و وجود دارد وارد این وادی شدهاند. این کار فضای مناسب خود را میخواهد و مدلی که ما در ایران داریم با مدل تجاری آنها متفاوت است بنابراین به آن نتیجه مطلوب نمیرسد. معیار یک سرمایهگذار کسب سود بیشتر است نه توسعه فاوای کشور که البته منطقی هم هست. او حق دارد که انتظار داشته باشد تا این هزینه هنگفتی که میپردازد به او بازگردد و این جای اعتراض ندارد؛ ولی وقتی اکوسیستم ما هنوز کامل نیست و در شرایطی که جوان ما هم هنوز نمیداند به دنبال چیست؛ درنتیجه با این مدل تجاری خارجی به سمتی میرود که خود را با اپل مقایسه کند و در انتظار کسب سودی است که به او وعده داده شد اما چون درنهایت به آن چیزی که فکر میکرد، نمیرسد دچار سرخوردگی میشود. آن موقع است که ناگهان از خواب غفلت برمیخیزیم که باید با مشکلاتمان و این ضربهای که به جوان ایرانی زدهشده چه کنیم.
از طرفی دولت در شرایطی که بحث استارتاپها در کشور داغ است، نمیتواند خودش را در این موضوع مهم درگیر نکند و ازآنجاییکه در ابعاد کلان مسئله اشتغال هم برای وی مهم است تصمیم میگیرد که از طریق توسعه استارتاپ اشتغال ایجاد کند؛ اما این کار که با یک نیت درست صورت میگیرد به دلیل شیوه اشتباه اجرا، نتیجه خوبی نمیدهد. ما در این بخش مدیریت درستی نداریم. در این جریان، اجزا درست است ولی چون مدیریت واحدی نداریم بهجای موردنظر نمیرسیم.
استارتاپ ویکندهای ما هم چندان خروجی نداشتهاند و برای عدهای تبدیل بهجایی شده که فقط بیایند و بهطور ثابت و همیشگی و در برنامه آخر هفته استانهای مختلف شرکت کنند تا بتوانند توجهی جلب کنند. ما منتورشیپ واقعی در کشور نداریم. منتورشیپ کسی است که تجربیات خود را اعم از شکست و موفقیت در این صنعت داشته باشد و آنها را با دیگران به اشتراک بگذارد. جوانی که اکنون هنوز در ابتدای راه است و در هیچ جایی تاکنون سرمایهگذاری نکرده است خودش نمیتواند منتور (مربی کارآفرینی) باشد و هنوز باید بر استارتاپ خود تمرکز کند؛ او خود نیاز به منتور دارد نه منتورشدن برای دیگران. این استارتاپ ویکندها فضایی شده تا افراد برای دیده شدن در آن حضور یابند و خودی نشان دهند.
شبکه یک تجربه داخلی است و ارتباط یک تجربه بینالمللی. اما این شیوه ارائه استارتاپها برای جذب درست نیست. در فضای طرحها هم میبینیم که ما نوآوری واقعی نداریم و اکثر آنها کپی تجارتهای خارجی است. حتی بعضاً در این مراکز، ایده را هم خودشان میدهند! یعنی چند جوان را دورهم جمع میکنند و میگویند که نمونه یک کار خارجی را انجام دهند. این فرد، دیگر در تعریف یک کارآفرین نمیگنجد بلکه کارمندی است که ایده دیگران را پیاده میکند.
فرایند حضور در شتابدهنده که مراکز رشد کشور نقش آن را ایفا میکنند نیز باید 3 ماهه یا بهتناسب شرایط کشور ما نهایتاً 6 ماهه باشد. که اگر طرحی موفق بود باقی بماند و در غیر این صورت از دور خارج شود. ولی ما اکنون در ایران استارتاپ 12 ساله هم پیدا میکنیم و این دیگر در تعریف مفهوم واقعی استارتاپ نمیگنجد.
به نظر میرسد که این تب در کشورمان تبدیل به اصل ماجرای استارتاپ شده است.
اینجا کسانی که در این وادی هستند هدفشان همین تبسازی است. ما به که تاجری در زمینه استارتاپ سرمایهگذاری میکند احترام میگذاریم اما باور ما این است که خود او نیز در بستر دامن زدن به این تب اشتباهی در این تجارت خویش موفقیت کسب نخواهد کرد.
همه ما میدانیم پولی که در صنعت آیتی داریم از خود آیتی نیامده و از سرمایهگذاری در بخشهای دیگر کسبشده است. در کشور ما سرمایهگذار با توجه شرایط اقتصادی موجود تلاش میکند تا بیش از 20 درصد سود بانکی را بسازد و درنتیجه یا پول خود را در بانک میگذارد و از سود 20 درصدی آن استفاده میکند یا در کاری سرمایهگذاری میکند که بیش از 20 درصد سوددهی داشته باشد. پس باید طرح تجاری به سرمایهگذار بدهیم که سودی بیش از این سودهای بانکی عایدش کند.
اینکه ما در کشور عدهای را قانع کردیم که سرمایهگذاری در این کار سوددهی دارد در جای خود حرکت مثبت و قابلتمجیدی است اما فقط حواسمان باشد که اگر معلوم شود که این یک وعده اشتباه بوده، ریسک بدی است که باعث میشود تا سالها کسی به سراغ این استارتاپها نیاید و تغییر این ذهنیت بسیار دشوار خواهد بود. این اشتباه را من باید بهعنوان مسئول نظام صنفی کشور جبران کنم و برای من ایجاد مشکل و دردسر خواهد کرد پس این حق را به خود میدهم که در این مورد انتظار داشته باشم چون با این کار نهفقط به خود بلکه به فناوری اطلاعات ضربه زدهشده است.
از طرف دیگر شما به یک جوان وعده سوددهی بالا از کسبوکارش را میدهید. حالا یک جوان برای پیادهسازی ایده کپی شده یک طرح خارجی پیشنهاد یک میلیارد تومان را به ازای 20 درصد از سهام شرکت میشنود. اگر این جوان به آنچه به او وعده دادهشده دست نیابد پسازآن دیگر این حتی نمیتواند کارمند خوبی هم باشد و امید واهی که در وی ایجادشده به او آسیب میزند. پس فردی که او را به این اشتباه انداخته بابت آسیب زدن به سرمایه انسانی این کشور باید جوابگوی این مملکت باشد.
در تمام این صحبتها روی سخن من همه افرادی هستند که وارد وادی تجارت استارتاپی میشوند تا در کنار تقدیر و تحسین آنها از پای گذاشتن به این جریان، توجه آنها را به این عواقب نیز جلب کنم تا دانسته و آگاهانه گام بردارند وگرنه قصد زیر سؤال بردن فرد خاصی را ندارم. تمام سرمایهگذاران حوزه آیتی در نظام صنفی رایانهای کشور سهیماند و در این صنعت ایفای نقش میکنند. پس باید بدانیم که اینها فقط در حد حرف نیست و واقعاً باید اقدامات جدی و همفکری داشته باشیم تا سرمایهگذار صنعت آیتی تا به این خطرات توجه کند و سرمایهگذاران باید بدانند که اگر لطمهای وارد شود نهفقط تجارت آنها بلکه صنعت آیتی این مملکت هم به مخاطره میافتد.
خطر دیگر این است که دولت هم خود را وارد این ماجرا کرده است. دولت از شرکتهای دانشبنیان که بهنوعی استارتاپی هستند حمایت میکند. این تصور اشتباه وجود دارد که شرکتهای دانشبنیان ناجی اقتصاد کشور هستند. این نگاه در هیچ جای دنیا وجود ندارد. استارتاپ آمریکا حتی نیم درصد از کل اقتصاد این کشور را هم شامل نمیشود.
این تصوری صد درصد اشتباه است. استارتاپ اکوسیستمی دارد که خاص خودش است. شرکتهای موفق ما باید دارایی خود را وارد این چرخهها کنند تا کار این استارتاپها هم پیش برود. دولت باید حمایت خود را پشت سر شرکتهای بزرگ، متوسط و کوچکی بگذارد که اکنون با مشکلات ریزودرشت در حال فعالیت هستند و با حمایت از آنها این فرصت را ایجاد کند تا این شرکتها جریان استارتاپی را حمایت کنند.
دولت برای حمایت از استارتاپها باید صرفاً بخش خصوصی را به این استارتاپها پیوند دهد تا در یک فضای شفاف و سالم رقابتی که شکل میگیرد این شرکتهای جوان به رشد و بالندگی برسند. در یک فضای آزاد و تعامل رقابتی شما خواهید دید که کدام شرکت بخش خصوصی در چه زمینهای رشد بهتری داشته و اینکه کدام استارتاپ تحت حمایت کدام شرکت خصوصی موفقیت کسب کرده است.
جوانی که ببیند یک شرکت بخش خصوصی پس از سالها تلاش و متکیبهخود هنوز هم حمایت دولت را با خود ندارد به این نتیجه میرسد که دولت درنهایت برای او نیز کاری انجام نمیدهد پس بهتر است که به فکر خریدوفروش ارز بیفتد یا به راهاندازی یک کسبوکار کاذب و یا سرمایهگذاری در بانک و گرفتن بیمه بیکاری و این قبیل کارها روی بیاورد.
نظام صنفی رایانهای کشور بیش از 11 هزار عضو دارد. ما پیشنهادهایی برای حضور بهتر و مفیدتر دولت در زمینه استارتاپها داریم. اگر دولت ما را به رسمیت میشناسد خوب است که این حرفهای ما را نیز بشنود. دولت با اختصاص وام کمبهره و فرصتهای دیگر میتواند این حمایت را عملی کرده و بحث مدیریت آن را به بخش خصوصی واگذار کند.
دولت با یک مدلسازی کارشناسانه در جایگاه خود قرار میگیرد و بخش خصوصی هم رونق مییابد. شرکتهای بزرگ، بزرگتر میشوند، کوچکترها به رشد میرسند و جوانان نیز آینده پیش روی خود را روشن خواهند دید.
دولت بهعنوان متولی باید حامی تمامی بخشها اعم از نوپا و قدیمی باشد و در چنین فضایی که حتی برای شرکتهای بزرگ خود ارزش قائل نیستیم درواقع اینطور به نظر میرسد که با حمایت از استارتاپ میخواهیم بگوییم که شما هم بیایید بزرگ شوید تا به شما هم توجه نکنیم!
از طرفی دولت، مشغلهها و وظایف زیادی دارد که باعث میشود از مسائل روز دنیا در این زمینه جا بماند و بهتر است که کارهای فرعی خود را واگذار کند. مثلاً درخواستهای وامی که به وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات میرسد اگر رسماً به نظام صنفی سپرده شود در قالب کمیسیونهای تخصصی مختلفی که در این نظام فعال هستند با چابکی بیشتر ضمن صرف زمان و هزینه کمتر، بررسی کارشناسی شده و تخصیصها صورت میگیرد.
ما رسماً اعلام میکنیم که آمادهایم تا در نظام صنفی هزینه اجرایی این کار را در این نهاد مردمی بپذیریم چون کسانی که این وامها را میخواهند متعلق به همین نظام صنفی هستند و این وامها همان موتور محرکه بخشهایی هستند که در صنعت شکلگرفتهاند و با تزریق سرمایه راه میافتند و به بقیه هم کمک میکنند.
نظام صنفی جایی است که میتواند زنجیره استارتاپ آیتی را در کشور هدایت کند چون همه اعضای آن در همین مجموعه عضوند و این نظام میتواند درباره تزریق سرمایه در جای درست و مناسب آن اظهارنظر کند..